در کنار مرزهای جنوبی ایران ، جایی که رودخانه کارون به آب های خروشان می پیوندد، شهری است به نام خرمشهر. کمی از پیروزی انقلاب گذشته بود و مردم از این پیروزی خوشحال بودند.یک روز ناگهان صدای چند انفجار خرمشهر را لرزاند و همه را به وحشت انداخت. عراقی ها در مرز آماده جنگ می شدند. صدام حسین رییس جمهور وقت عراق قرارداد 1975 را پاره کرد و گفت:خرمشهر یکی از شهرهای عراق خواهد شد. محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر از جوانان خواست تا برای مقابله با ارتش عراق آماده باشند.عراقی ها با توپ و خمپاره روستاهای مرزی را هدف قرار دادند.موسی بختور و فرحان اسدی جزو اولین شهدا در مرز ایران و عراق بودند.و بالاخره در 31 شهریور سال 1359 جنگ شروع شد.مردم وحشت زده به خیابان ها ریختند.بمب های عراقی به هیچ کس و هیچ چیز رحم نمی کردند.پالایشگاهها و پادگانها جزو اولین اهداف هواپیماهای عراقی بودند. تانکهای عراقی همه چیز را خراب می کردند و به سمت شهر می آمدند.تعداد عراقی ها زیاد بود و سلاح هایشان پیشرفته ،آنها کم کم وارد شهر شدند. مردم آواره نمی دانستند باید به کجا بروند.آنها که می خواستند بمانند و جلوی دشمن را بگیرند به مسجد جامع رفتند .مردم هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام می دادند. این اولین باری نبود که به خرمشهر حمله می شد.سال ها پیش در زمان حمله متفقین بندر خرمشهر ویران و فرمانده نیروی دریایی ایران در آن حمله کشته شد. بیش تر از یک ماه جنگ در خرمشهر ادامه داشت و هر روز عده ای از بچه ها شهید می شدند . و سرانجام در یک غروب دلگیر خرمشهر سقوط کرد. عراقی ها بعد از خرمشهر به سمت آبادان آمدند . آنها می خواستند یک به یک همه شهرهای استان خوزستان را به تصرف خود در آورند.اما این بار نیروهای ایرانی آماده بودند و عراقی ها نه تنها نتوانستند همه خوزستان را به تصرف در آورند، بلکه در بسیاری از مناطق مجبور به عقب نشینی شدند. اما خرمشهر همچنان در اشغال بود ، تا اینکه امام خمینی (ره) بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران از فرمانهدهان خواست تا برای آزادی خرمشهر کاری کنند. بیش از یک سال خرمشهر در اشغال ارتش عراق ماند تا این که رزمندگان دست به کار شدند و ....
مجموعه : کودک، زن و خانواده/ کارتون و داستان ارسال کننده: آبادان