12 مرداد 1401
منو مادربزرگ درخونمون را آب و جارو می کردیم آخه قرار بود شب وقتی دسته عزاداری امام حسین علیه السلام از دم درمون میگذره بهشون شربت نذری بدیم ما مشغول بودیم که پسر همسایه اومد صاف از جلومون رد شد من که هیچ به مادربزرگمم سلام نداد و ...