روزی دو دزد نابکار به خانه ای برای دزدی رفتند که ناگهان یکی از دزدها گفت که زود باش فرار کنیم و بدون اینکه وسیله ای بردارند پا به فرار گذاشتند وقتی که صبح شد اون یکی دزد از دوستش پرسید که چرا خانه دیشب رو بدون اینکه چیزی برداریم ترک کردی و فرار کریدم . دزد گفت که دیشب نانی در سفری صاحب خانه دیدم و خوردم به یکباره یادم اومد که ما نون و نمک اون خونه رو خوردیم و نباید به نون و نمک خونه بی حرمتی کرد این بود که از سرقت خونه منصرف شدم و پا به فرار گذاشتم.
مجموعه : کودک، زن و خانواده/ کارتون و داستان ارسال کننده: کهگیلویه و بویراحمد