منوچهری دامغانی از بزرگان شعرا خوش قریحه و شیرین سخن زبان فارسی است. از تاریخ تولدش اطلاع چندان دقیقی بر جای نمانده، جز آنکه می توان گفت در حدود سالهای اواخر قرن چهارم ه.ق و یا سالهای آغازین قرن پنجم ه.ق در دامغان دیده به جهان گشود. و وفاتش را که در جوانی اتفاق افتاده است سال 432 هجری ضبط کرده اند. حتمالاً سالهایی از عمر شاعر در دربار قابوس بن وشمگیر سپری شده و بدین روی منوچهری تخلص کرده است. اما در دیوان او مدحی یا حتی نامی از آن امیر نیامده است. از دوران کودکیش آنچه می دانیم آن که در سرزمین دامغان و دشت های خیال انگیز و در تابش آفتاب درخشان و شب های رویا خیزش رشد و نمو یافت و در نوجوانی به گرگان و طبرستان سفر کرد و به خدمت زیاریان درآمد، لیکن از آغاز ارتباط او با غزنویان اطلاع روشنی موجود نیست. می توان گفت در زمان لشکر کشی سلطان مسعود غزنوی در سال 426 ه.ق سلطان او را از ری به خدمت خود فرا خوانده است. از این رو آگاهی از زندگی شاعر جوان دامغانی با توجه به دوران کوتاه زندگیش و به طور کلی کمتر ایستا بودنش در جایی و نیز قشری که از لحاظ اجتماعی بدان وابسته بوده تصویر شفاف و روشنی به دست نمی دهد، اما از نظر ادبی او همواره عنصری را استاد خود خوانده است. منوچهری شاعری است لطیف طبع و شیرین سخن، با ذوقی سرشار و قوی و قریحتی خداداد. در توصیف و تشبیه به ویژه در وصف مناظر طبیعت نقاشی است که با کلک مویین خویش منظره ای را پیش دیده ما مجسم می سازد و به الفاظ و عبارات خشک و بی روح دم مسیحایی می دهد و بدانگونه ترکیبی می سازد که گویی عصاره زیبایی و کمال قرون و اعصار در آن گرد آمده است.منوچهری عاشق مناظر طبیعت است وپنداری در افکارش همه چیز را بخوبی در حد کمال به تصویر کشیده است.