20 فروردين 1397
معبد زرتشتیان اصفهان از خیابان نظر که به کوچه سیچان میروم چند قدم به سمت چپ می پیچم ودر برابر درب بزرگی می ایستم لنگر درب مهروگوهررا که به صدا در می آورم مردی سپید پوش با قدی متوسط وهیکلی تنومند در برابرم به مهر لبخند می زند وبا ادبیات اصیلی مرا به درون فرا میخواند ریش تراشیده وموی وسبیل مرتب او تناقضی است که نسبت به روحانیون اسلامی به یاد میماند واز سمت راست یادبود خیران واگذار کننده ساختمان معبد را میبینم ودربرابرم درب ورودی معبد که هیاکل ورودی آن یادآور دروازه ملل ارگ پارسه است ودر سمت چپ کفشها را در می آورم ودمپایی های سفیدی که به طور مرتب در سمت چپ چیده شده اند را می پوشم سکوت معنوی عجیبی در معبد حاکم است دور سالن صندلی های مرتب چیده شده ورودررو اتاقک شیشه ای که کنده ای چوبی با شعله کوچک در آن می سوزد ودختر جوان وباوقاری گویی مشغول دعا وعبادت به سکوی اتاقک تکیه داده است سکوت سالن ناخوداگاه مرا به آرامش وحرکت پاورچین وامی دارد ودر تابلوی بزرگی حضور اشوزرتشت را در بارگاه پادشاه در حال ارشاد وراهنمایی میبینیم ازسالن که خارج می شوم گوشه درب خروجی کتابخانه تابلواعلانات ودفتری که که بارها برآن دلنوشته ها نوشته ام وامروزهم به یادگارخطی می نویسم کفش ها را می پوشم وبه سمت اتاق موبد بهزاد نیک دین میروم محترمانه بر می خیزد ودوباره احوالپرسی می کند کتابهای تورات وانجیل وقران وگاتها همیشه روی میز جلویش بود مرتب در گوشه ای چیده است با او هم به صراحت می توان سخن گفت و هم به صراحت وصداقت می توان شنید از اشتباهات حکومت وموبدان دوره ساسانیان از تحریفات وارد در اوستا از خلوص گاتها از خرد ومهرورزی از دو قرن سکوت ودوازده قرن سکوت از کاسبی بنام دین از تحجر از خمودگی واز دلاوری وعقل گرایی ایرانیان از فرهنگ ایران زمین من گاهی درسکوت می اندیشم وگاهی چون تشنه ای که طلب آب گوارا از سرچشمه می کند ناخوداگاه می پرسم وگاهی از فرهنگ بختیاری وردپای جامانده زرتشت درمیان قوم مااز شنیدن آموزهای زرتشت در کنار تش وچاله در کنار وارگه وازبوی ریواس وازشوق ما به مهرورزی ودوستی وعشق به وطن وجان نثاری درراه حفظ وحدت وطن آدُریانِ اصفهان یا دربِ مهرِ گوهر و مهربان، نیایشگاهِ کنونیِ مزدیسنان و جایگاهِ نگهداری آتش مقدس در شهرِ اصفهان است. اما پیشترها، مهمترین آتشگاه در اصفهان در کوهِ آتشگاه بوده است. نامشناسیِ آدریان آدُران یا آدریان یا آذران، همان آتشگاه یا آتشکده است. به روزگار ایران باستان این واژه از دو بخشِ آدُر و آن پی میگرفت. بخش نخست به معنای آذر یعنی آتش است. در برهان قاطع آمده: آدر بر وزن مادر همان آذر، آتش است. در لغتنامه دهخدا نیز این معنا دیده میشد و اما پاره دیگر، آن است که در نامهای جغرافیایی، نشانِ نسبتِ فراوان و جایگاه است. همچون گرگان و … بنابراین ترکیب آذر+ان جایی را تداعی میکند که آدر= آذر= آتش در آن بسیار است و این یادگاری است به روزگار ایران باستان و رواجِ مزدیسنا. ظرفی که آتش را در آن نگهداری میکردند: آدوران، آتشدان و آتشگاه نام گذاری کردهاند. گوهر و مهربان این جایگاه با دَهش و یاریِ گوهر و مهربانِ زرتشتی برای رفاهِ مزدیسنان سامان یافته است.